نویسنده: علی قمیزاده، منتقد سینما
در فضای تجاری امروز هالیوود که با محافظهکاری تهیهکنندگان فیلمهای پست مدرن رسانهای، مانند اونجرز و اسپایدرمن و امثالهم سلاطین گیشه هستند؛ در این فضا که کارگردانان بیشتر از آنکه مولف باشند، مقلد هستند، دیدن فیلم جوکر با بازی واکین فینیکس موهبتی است که باید از آن به شایستگی یاد کرد.
جوکر در واقع «جوکر» نیست، چگونه جوکر شدن است.
در فیلمهای تیم برتون یا نولان جوکر بالغ را میدیدیم و شخصیت پردازی صرفاً برای توجیه خشونت جوکر بود. اما جوکر تاد فیلیپس نگاه فراجنایی به قضیه دارد. جوکر را میتوانیم به سه بخش تقسیم کنیم:
۱. شخصیتپردازی آرتور فلک و آسیب شناسی گاتهام: سکانسهای ابتدایی فیلم با قاببندی زیبا، دنیای ماقبل جوکر را به معرفی کرده و ما را با کانسپت نیویورک آن زمان آشنا میکند. کارگردان ضمن آشناکردن ما با محیط، به شخصیتپردازی آرتور میپردازد.
۲. چگونه جوکر شدن: این بخش نقطه تمایز جوکر با تمام فیلمهای کمیکبوکی قبل از آن است؛ در آنها پاسخ به این سوال را میدیدیم که «چگونه قهرمان باشیم؟»
دوربین، میزانسن و همهچیز برای قهرمان بود؛ کاراکتر شرور یا ویلن با پیشفرض گذشته تلخ و انتقامجویی در زمان حال عرضه میشد. اما جوکر نهتنها در این فیلم تنهاست بلکه با سمپاتی که با زاویه دوربین و نگاه کارگردان ایجاد میکند به ضد قهرمانی میشود که مخاطب او را صدای خفهشده خود میداند.
تاد فیلیپس در چند پلان آرتور فلک را تبدیل به جوکر میکند:
الف. کار: محیط کاری بدون امنیت شغلی و پر از فرصت طلبی.
ب. گروه دوستان: خیانتکارانی که فقط منافع خود را میبینند و اعتماد کردن به آنها عواقب سختی دارد.
ج. جامعه: جامعهای را میبینیم که راه خودش را گم کرده و دو قسمت شده: گروهی که میدانند و میخندند و بخش بزرگی از جامعه که هیچوقت امکان رشد ندارند. گروه اول امکان رشد آنها به دلیل اینکه بازیگر سیاسی جامعه هستند وجود دارد. گروه دوم فرودستانی هستند که از آنها انتظار میرود پسر خوب جامعه باشند اما در واقع آتش زیر خاکسترند.
د. مادر: شاهکار تاد فیلیپس در اولویتبندی آنجایی است که شکستن مادر را آخرین مرحله از فرآیند جوکریسم قرار میدهد.
بعد از این مراحل جوکر متولد میشود و شروع به کشتن میکند.
مخاطب با احساس همزادپنداری که در او ایجاد شده همصدای اوست. حتی خود را مانند آرتور فلک بدبختی میداند که زیر چرخ مدرنیسم جامعه له شده و هرگز به او فرصت قدرتنمایی داده نشدهاست. جوکری را میبینیم که با سرکوب شانسهای اندکش توسط بالادستان فرصت دستیابی به رویاهایش از بین رفتهاست.
۳. مصاحبه و سلام بر جوکر: مصاحبه جوکر با موری (با بازی رابرت دنیرو) شاه سکانس و اوج فیلم است. این قسمت برای من در واقع مانیفست فیلیپس است که با روحیات خود ادای اینکه ما توسط شما له شدهایم، تیر آخر را بر بالادستان میزند.
این سکانس فوق العاده که در واقع رویارویی نماینده ستمدیدگان با بالادستها است. نوعی جنگ تاریخی است که حالا باید بالادست پاسخگو تاریخ پر از اختلاف و سرکوبگری هایش باشد، با فرض این گزاره که: اگر من هم در کف خیابان بودم برایتان مهم بود؟ نه شما برای اینکه تامس وین گریه کرده است، ناراحت هستید.
نتیجهگیری
در مجموع جوکر ، فیلم مهمی است که فرم مانند ظرف زیبایی محتوای کلاسیک فیلم را دلنشین کردهاست .علت اینکه جوکر در آمریکا نقد منفی فراوانی داشته است را باید در دل تاریخ سینما جستجو کرد؛ در زمان فیلمهایی چون پرتقال کوکی و باشگاه مشت زنی. اما جوکر ادامه ی سلطان کمدی اسکورسیزی است، با این تفاوت که روپرت پاپکین (رابرت دنیرو) آن فیلم آرتور فلکی که شده است که اینبار نسخه جامعه را تغییرات بزرگ میداند.
جوکر از دایرهی فیلم خوب و بد خارج شده است. شما با هر عینکی که به آن نگاه کنید، باید به اهمیت موضوع آن و نقشاش در تاریخ سینما اعتراف کرد. فینیکس واقعا شایسته دریافت اسکار است اما قطعاً او هم در شوی سفارشی اسکار دست خالی بیرون میرود؛ تا فرمول فیلم های تجاری-محافظه کارانه هالیوود با رویکرد فیک و نمایشی حمایت از حقوق زنان و مبارزه با نژاد پرستی ادامه پیدا کند.